Web Analytics Made Easy - Statcounter

گروه زندگی- فاطمه زهرا نصراللهی: «شاید ۵ یا ۶ساله بود، اسرا را آورده بودند. مادر دستان کوچکش را گرفت و برای استقبال از اسرا راهی شدند. با عجله به سمت اتوبوس‌های اسرا رفتند. در چشمان مادر هم هیجان بود هم ترس. هم خوشحال بود هم مضطرب. تند تند چشم می‌گرداند. دنبال عزیزش می‌گشت. اما خبری نبود. ناگهان کسی گفت شاید جزء شهدا باشد.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

رنگ از رخِ‌ مادر پرید. با اینکه چند سالی خبر از محمدعلی نبود و همه فکر می‌کردند که شهید شده است، اما حالا انگار قامتش توان ایستادن نداشت. پیکر بی‌جان بردار را می‌دید. در نگاه مادر باز هم کمی خوشحالی دیده می‌شد. شادی توام با غم که حداقل  پیکر محمدعلی‌اش پیدا شده است.
دخترک هم غمگین بود، قاب عکس دایی را بغل گرفت و در عمق چشمان سبز رنگش خیره شد. از پشت قاب هم آرامش و مهربانی‌اش را احساس می‌کرد. این خاطره به قدری برایش پررنگ بود که او را شاعر کرد. ۱۶ سالش بود که قاب عکس دایی را بغل گرفت و گفت: «من و قاب و عکسی سراپا سکوت؛ تو و چشم سبزِ سخن آوری». 

می‌دانست دایی محمدعلی و رفقایش جان با ارزش‌شان را برای چیزی ارزشمندتر فدا کرده‌اند. پس او هم می‌خواست هرچه در توان دارد برای ترویج راه آن‌ها در طبق اخلاص بگذارد. دایی شهیدش او را شاعر کرده بود، پس او هم باید هرچه در چنته داشت برای تربیت شاعر انقلابی گذاشت آن هم بدون هیچ هزینه‌ای». این روایت یک بانوی شاعر انقلابی، «زهرا فرقانی» است. یک مادر دهه شصتی با ۵ فرزند. از همان کودکی علاقمند به شعر و شاعری بود. سال ۷۸ اولین شعرش را برای دایی شهیدش سرود. بعد از آن کم‌کم سال ۸۷ حرفه‌ای‌تر وارد فضای حوزه هنری شد.  با اینکه رشته تحصیلی‌اش مرتبط نبود، اما همه توانش را گذاشت تا به نوبه خود سهمی داشته باشد در ترویج راه شهدایی که برای رفاه و آرامش امروز ما جان دادند. کم‌کم طنز را وارد شعرهایش کرد و در سال ۹۵ دبیرباشگاه طنز انقلاب شد و شروع به تربیت شاعر انقلابی کرد. با این شاعر انقلابی به گفت‌وگو نشستیم.


«زهرا فرقانی» بانوی شاعر انقلابی

*به عشقِ دایی محمدعلی

علاقه او به شعر موضوع امروز و دیروز نیست، از طفولیت شعر می‌‌خواند و بیت‌های قشنگ را جمع‌آوری می‌کرد. پدرش هم اهل شعر بود و در خانه‌شان اخبار همیشه دنبال می‌شد و روزنامه از نان شب واجب‌تر بود. گاهی هم در خانواده فی‌البداهه شعری می‌سرودند، بدون اینکه آن را جایی ثبت کنند. او هم که در این فضا رشد کرده بود، تحت تاثیر شعر بود. شعر عاشقانه، اجتماعی و سیاسی می‌گفت. اما با این حال ادعایی در این حوزه نداشت. خیلی طول کشید که بپذیرد شاعر است و خیلی بیشتر طول کشید که قبول کند شاعر طنزپرداز است.
همیشه می‌گفت من «شاعر طنزپرداز نیستم» چون از سر وظیفه شعر می‌گفت. اما کم‌کم به آن علاقمند شد چون برای شعر طنز، سیاسی و اجتماعی باید یک کوششی انجام می‌شد، او هم از سر وظیفه و احساس نیاز شعر می‌گفت و کمی فعالیت در آن سخت بود برایش. اما شعر عاشقانه در او جوششی بود و اولین شعرش را هم به عشقِ شهید «محمدعلی علیخانی» دایی بزرگوارش سرود. 

می‌پرسم وقتی اولین بیت را گفتید چه احساسی داشتید، می‌گوید، «۱۶ساله بودم که اولین شعر را دلی برای دایی محمدعلی گفتم. اول یک مصرع، بعد یک بیت. بعد شد ۱۳ بیت. در خانواده‌مان یک نفر شاعر بود. وقتی او را دیدم پرسیدم: شعر گفتن همین است که اول یک مصرع بگوییم و بعد یک بیتش کنیم؟ شعر یعنی همین جوشش و الهام؟ او تایید کرد و گفت باید بروید با کوشش و یادگرفتن اصول خودتان را تقویت کنید و شعر را ادامه دهید و تبدیل به شعر خوب شسته و رُفته کنید. 

در دوران دانشگاه هم در سن ۲۰ سالگی برای استاد ادبیات شعرها را می‌خواندم و وقتی آمدم در حوزه هنری کلاس‌های مرحوم براتی‌پور را شرکت می‌کردم و ایشان مرا تشویق کرد و شعرم را در روزنامه رسالت چاپ کرد. برایم خیلی جالب بود و با خودم می‌گفتم آن‌ها از سر لطف مرا تشویق می‌کنند، من شاعر نیستم! بعدها هم وقتی شهرستان ادب تشکیل شد و از من دعوت کردند که در این محفل باشم، با خودم فکر می‌کردم حالا شاید یک استعدادی دارم، اما شاعر نیستم!» 


جمعی از اساتید و کارآموزان در اردوی هفتم باشگاه طنز انقلاب

* چه برسد به ما شاعرکان... ! 

می‌پرسم چرا باور نمی‌کردید که شاعر هستید، «چون ما در کشوری زندگی می‌کنیم که حافظ و سعدی شاعر هستند و شاعرهای بزرگ دیگر زیر سایه این‌ بزرگواران گم هستند، چه برسد به ما شاعرکان! فارغ از آن هم شاید این مقایسه و کمال گرایی باعث می‌شد و هم اینکه شاید شعرهای خودم کمی آن طنز در آن غلبه داشت و با غزل‌ها متفاوت بود، برای من هنوز قابل پذیرش نبود. اساتید به من لطف داشتند و وقتی هم که آمدم در طنز از سر وظیفه و مسئولیت اجتماعی چون خودم را شاعر نمی‌دیدم.
دلم هم می‌سوخت چون می‌دیدم که شاعرهای طنزپرداز خوبی داریم، اما به بیراهه رفتند و با این طنز چقدر مضامین اعتقادی و دینی ما در حال هجو شدن است. ولی کم‌کم علاقمند شدم که در این فضا باشم. این روال طولانی بود و شاید هنوز هم ادعا نکنم که خیلی شاعر طنز هستم. اما دیگر می‌دانم که خدا لطف کرد و این استعداد را به من داد و برای این استعداد مسئول هستم و باید از آن در راه درست استفاده کنم». 

 

شعر طنز زهرا فرقانی در انتقاد به آلودگی هوا

* «من و قاب عکسی سراپا سکوت...»

خیلی کوچک بود که دایی‌اش شهید شد. چند سال پیکر ایشان مفقود بود و وقتی پیکرشان پیدا شد خاطره‌اش در ذهنم زهرا پررنگ است. شاید ۵ یا ۶ساله بود، اسرا را آورده بودند، مادر دستش را گرفت و برای استقبال از اسرا راهی شدند، به امید دیدار با دایی. با عجله به سمت اتوبوس‌های اسرا رفتند. اما خبری از دایی نبود. خبر دادند که پیکر دایی محمدعلی‌اش پیدا شده و ایشان شهید شده است. حال و روز مادر که برای دیدن بردار رفته بود اما پیکرش را می‌دید، دیدنی بود. انگار همین دیروز بود، اشک‌ها و ناراحتی مادر هنوز یادش هست. دایی یک دختر کوچکی هم سن زهرا داشت که دایی هیچ وقت او را ندیده بود، زهرا قاب عکس دایی را در آغوش داشت. چشمان سبز رنگ پدر از قاب عکس به خواهر زاده‌اش خیره شده بود. این خاطره در چشمان زهرای ۵ساله به قدری زنده بود که ۱۰ سال بعد برایش شعر شرود. «من و قاب عکسی سراپا سکوت؛ تو و چشم سبزِ سخن آوری» 


قاب عکس شهید محمدعلی علیخانی

شاید خاطرات زیادی با دایی نداشت، اما مادر برایش به خوبی از مهربانی بردارش گفته بود. ارتباط عاطفی زیادی گرفته بود و با همان قاب عکس و خاطرات برایش ارزشمند بوده است. آنقدر روی او تاثیر گذاشت که بعدها این شعر را گفت و برای اولین بار پشت تربیون نزد فرماندار شهر این شعر را خواند. ۱۳ بیت سرود، یک غزل وزن کوتاه با اینکه هیچ کلاس شعری نرفته بود. 


انجمن شعر شهرستان ادب

* اخلاق مدار طنز سالمی ارائه می‌دهیم

می‌پرسم که چطور در این مسیر شاعر تربیت می‌کنید و چرا احساس کردید در این فضا نیاز به کار انقلابی است آن هم با طنز، می‌گوید« چون طنز یک بُرندگی دارد و این سال‌ها بین انقلابی‌ها دیده نشده است. اکنون چیزی که در رسانه، جامعه و سینما به عنوان طنز شناخته می‌شود، چیزی جز هزل یا فکاهه نیست، چون تغییر ذائقه مردم به وجود آمده است و ما در باشگاه طنز انقلاب از اساتید صاحب نظر فکری و اخلاقی استفاده می‌کنیم تا مثلا در طنز جایگاه پدر و مادر همان جایگاه واقعی پدر و مادر باشد. ما سعی داریم اخلاق مدار طنز سالمی ارائه بدهیم. سعی می‌کنیم قدم به قدم طنز را در سروده‌ها بیاوریم، محدودیت وجود دارد اما نباید به هر قیمتی مخاطب را بخندانیم. این محدودیت منجر به وجود آمدن خلاقیت می‌شود. 

اگر کسی احساس استعداد شعر گفتن دارد، باشگاه طنز انقلاب در فضای مجازی چند کانال و سایت دارد و سالی دو بار دوره آموزشی برگزار می‌کند و در حوزه‌های مختلف از شعر، نثر و کاریکاتور و روایت‌نویسی که می‌شود با نویسندگی و طنز ارتباط داد در همه این‌ها آموزش می‌دهد و بعد اگر اعضایی که می‌آیند استعداد داشته باشند و این دوره را با موفقیت طی کنند در باشگاه عضو می‌شوند. الان حدود ۱۸۰ عضو دارد و این‌ها تا الان چندین انیمیشن و روزنامه یا کتاب نوشتند. اگر فردی استعداد داشته باشد به او فضا داده می‌شود در این مجموعه هدف طنز است.»

 

قسمت هشتم برنامه سیدخندان با شعرخوانی زهرا فرقانی

*دین ارثیه این بانوی انقلابی نبود، بلکه یک انتخاب آگاهانه بود

این شاعر انقلابی خودش در حال و هوای انقلاب حضور نداشت که بتواند از آن برایمان بسراید اما فضای خانواده‌اش برای او همه چیز را ترسیم کرد. با این حال او تصمیم گرفت که دینش را خودش انتخاب کند و این دین ارثیه نباشد، بعد از آن هم مستندهای تاریخی زیادی تماشا و کتاب‌های زیادی مطالعه کرد تا اینکه به حقانیت انقلاب اسلامی پی برد. حالا به قدری در این حوزه محکم و قدرتمند است که می‌داند برای این دین باید هزینه داد، چراکه یک عده‌ای جان‌شان را دادند برای این انقلاب. دایی محمدعلی جلوی چشمش بود، می‌دانست که این‌ها کسانی هستند که جانشان را فدا کردند و آنقدری باید برایش ارزشمند باشد که اگر توانمندی دارد، بگذارد جلوی ترویج راه آن‌ها. 


بانو زهرا فرقانی در اجرای نطنز

* با قلم طنزش به کم و کسری‌ها نقد می‌کند

می‌گوید: «تصمیم گرفتم با استعدادم در زمینه شاعر انقلابی کار کنم، اما می‌دانم این کاری زیادی نیست، در مقابل کار آن‌ها که جانشان را دادند. خیلی از ما در رفاه قرار گرفتیم و حالا هم رفاه را نمی‌بینیم و هم توجه نداریم که مردم چه اوضاعی داشتند. نمی‌گویم شرایط گل و بلبل است اما بالاخره الان عموم مردم دسترسی‌هایی از آموزش و پرورش گرفته تا امکانات شهری و جاده و مواد غذایی دارند. قبلا اختلاف طبقانی عجیب و غریب بیداد می‌کرد، جای اعتراض نبود. اما حالا طنز کارش نقد است و ما عملا با اشعارمان به کم‌کاری‌ها اعتراض می‌کنیم و می‌گوییم اینجا کارتان را خوب انجام ندادید.

ما در قالب طنز مشکلات را بیان می‌کنیم، اما فرق می‌کند که کم و کسری‌ها را با چه زبان و نگاهی بیان کنید، گاهی می‌خواهید کل مملکت و اصل اسلام را زیر سوال ببرید از این ابزار استفاده می‌کنید، اما گاهی می‌خواهید نیشتری بزنید و در واقع جراحی می‌کنید نه سلاخی. جراحی که از روی دلسوزی است که با نگاه درست بیاید بگوید که فلان فساد وجود دارد و محکم پای آن بایستد، نه اینکه بیاید بگوید همه چیز گل و بلبل است. 

چون دیده‌ایم که یک بزرگوارانی جانشان را داده‌اند و نظام و انقلاب را به اینجا رسانده است و این مسئولیت گردن ماست که انقلاب هنوز نیاز به حمایت دارد که در بستر تاریخ جریان دارد تا وقتی که به ظهور منتهی شود و به اوج خودش برسد باید هم حفظ کرد و هم ارتقا و رشد داد یک ابزار خوب برای اینکه ضعف‌ها را بگویید و اتفاقی برای آن نیفتد، همین است. ما چند سالی است که همه نقدها را می‌کنیم و این نگاه دلسوزی از سوی مسئولین درک می‌شود.» 

 

شعر خوانی زهرا فرقانی در برنامه تازه دم در شبکه دو

*برادرم اصلی‌ترین دلیلی است که هنوز مرا درگیر جنگ نگه داشته

علاوه بر دایی، دو پسرعمو و یک پسر عمه‌ بانو فرقانی به شهادت رسیده‌اند و بردار بزرگ ترشان هم در سن  ۱۴، ۱۵ سالگی به جبهه رفته است و اکنون جانباز اعصاب و روان است. او می‌‌گوید: « درد و رنج برادرم و عزیزانی مثل او همچنان وجود دارد. از آثار زنده جنگ جلوی چشم‌مان است. متاسفانه جانباز اعصاب و روان به مرور زمان بیشتر می‌شود و این درد با افزایش سن، تشدید می‌شود. یکی از اصلی‌ترین چیزهایی که همیشه من و خانواده‌ام را درگیر جنگ نگه داشته است، بردارم است. جانبازهای اعصاب و روان ظاهرا سالم هستند اما از درون درد می‌کشند. خیلی وقت‌ها دیده و شناخته نشدند. نه می‌توانند کار ثابتی داشته باشند نه مثل آدم‌های عادی تفریح کنند اما این‌ها یادگاری دوران دفاع مقدس برای خانواده است. باید آن‌ها را دید و قدر انقلاب را دانست.»

بانو فرقانی علاوه بر تربیت رایگان شاعر انقلابی طنزپرداز، در عمل به فرمایش رهبر معظم انقلاب در فرزندآوری هم سربلند است و ۵ فرزند برای این انقلاب به دنیا آورده است و در عمل به مادرانگی هم کم نمی‌‌گذارد.

ادامه دارد…

منبع: فارس

کلیدواژه: شاعر انقلابی بانوی انقلابی شهدا بانوی شاعر شعر انقلابی زن انقلابی باشگاه طنز انقلاب شاعر انقلابی دایی محمدعلی قاب عکس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۷۰۷۶۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟

فرارو- روانشناسان مختلفی به تحلیل شخصیت "صدام حسین" دیکتاتور اسبق عراق پرداخته اند. یکی از شناخته شده‌ترین آنان "جرولد مورتون پست" روانپزشک و تحلیلگر سابق سیا بود که در برخی از منابع از او به عنوان ابداع کننده "روانشناسی سیاسی" نیز یاد شده است.

به گزارش فرارو، او درباره صدام می‌نویسد: "صدام حسین" رئیس جمهور عراق به عنوان "دیوانه خاورمیانه" توصیف شده است. این تشخیص تحقیرآمیز نه تنها دقیق نیست، بلکه خطرناک است. سپردن صدام به قلمرو جنون می‌تواند تصمیم گیرندگان را گمراه کند که باور کنند او غیرقابل پیش بینی بود؛ در حالی که در واقع چنین نیست. بررسی سوابق رهبری صدام حسین در عراق در دو دهه گذشته نشان می‌دهد که او به هیچ وجه غیر منطقی نبوده بلکه تا حد زیادی خطرناک بوده است.

در واقع، بررسی زندگی و حرفه صدام حسین نشان می‌دهد که او یک مسیر را دنبال کرده است: عقلانی سازی ایدئولوژیک برای یک الگوی مادام العمر. همه اقدامات در صورتی موجه هستند که در خدمت پیشبرد نیاز‌های صدام حسین و جاه‌طلبی‌های او باشند".

او درباره پیشینه خانوادگی و زندگی شخصی صدام می‌نویسد: "صدام حسین در سال ۱۹۳۷ در یک خانواده دهقانی فقیر در نزدیکی تکریت در مرکز عراق متولد شد. پدرش قبل از به دنیا آمدن او فوت کرد و طبق سنت آن زمان عمویش با مادرش ازدواج کرد. او در ده سالگی تحت تاثیر سواد پسر عمویش قرار گرفت و آرزوی ادامه تحصیل داشت، اما با مخالفت خانواده اش مواجه شد به همین دلیل نیمه شب خانه را ترک کرد و راهی خانه دائی اش "خیرالله" شد. خیرالله نه تنها نقش پدر را برای صدام ایفا کرد بلکه  به مربی سیاسی او نیز تبدیل شد. خیرالله در قیام ۱۹۴۱ عراق علیه بریتانیا مبارزه کرده بود و به دلیل اقدامات ملی گرایانه  اش به پنج سال زندان محکوم شده بود. او خاطرات خود و اقوام اش که با مهاجمان خارجی مبارزه کردند و برخی از آنان جان شان را برای ملی گرایی عراقی از دست دادند، برای صدام تعریف می‌کرد. خیرالله که بعدا فرماندار بغداد شد جهان بینی صدام جوان سال را شکل داد و به او آموخت که باید از بیگانگان نفرت داشته باشد.

در سال ۱۹۸۱ میلادی صدام جزوه‌ای را که توسط خیرالله  نوشته شده بود با عنوان "سه گروهی که خدا نباید خلق می‌کرد: ایرانیان، یهودیان و مگس‌ها" را بازنشر کرد. خیرالله کار آموزش تاریخ عرب و ایدئولوژی ناسیونالیستی حزب بعث به صدام را انجام داد. حزب بعث که در سال ۱۹۴۰ تاسیس شد، در نظر داشت یک ملت جدید عربی ایجاد کند که قدرت‌های استعماری و امپریالیستی را شکست داده و به استقلال، وحدت و سوسیالیسم عربی دست یابد. ایدئولوژی بعث همان طور که توسط بنیانگذار فکری آن "میشل عفلق" مفهوم سازی شده بود، بر تاریخ ظلم و تفرقه جهان عرب تمرکز داشت؛ ابتدا به دست عثمانی‌ها، سپس به دست فرمانروایان‌های غربی، سپس توسط سلطنت‌های تحت سلطه منافع غرب و در نهایت با تاسیس "رژیم صهیونیستی". صدام با الهام از داستان‌های حماسی دائی اش  در خدمت به ملت عرب از همان روز‌های ابتدایی زندگی اش خود را غرق در رویا‌های شکوهمندانه می‌دید.

او خود را به جای بخت النصر پادشاه بابل (۵۸۶ پیش از میلاد مسیح) که بیت المقدس را فتح کرد و "صلاح الدین ایوبی" که سپاه صلیبیون را شکست داد و بیت المقدس را بازپس گرفت، می‌دید. صدام تا زمانی که همراه دائی اش برای ادامه تحصیلات متوسطه خود به بغداد سفر کرد غرق در تاریخ عرب و ایدئولوژی بعث بود.

مدارس آن زمان که جولانگاه ناسیونالیسم عربی بودند تمایلات سیاسی او را تقویت کردند. در سال ۱۹۵۲ میلادی زمانی که صدام ۱۵ ساله بود "جمال عبدالناصر" کودتای (یا به زعم طرفداران اش انقلاب) افسران آزاد را در مصر رهبری کرد و برای صدام جوان و همتایان اش تبدیل به قهرمان شد. ناصر به عنوان رهبر فعال پان عربیسم به الگویی ایده آل برای صدام تبدیل شد: این که تنها با رویارویی شجاعانه با قدرت‌های امپریالیستی می‌توان ناسیونالیسم عرب را از قید و بند‌های غربی رها کرد. صدام در ۲۰ سالگی با الهام از ناصر به حزب عربی سوسیالیستی بعث در عراق پیوست و به سرعت مقام‌های حزب را تحت تاثیر قرار داد.

دو سال بعد در سال ۱۹۵۸ میلادی ژنرال "عبدالکریم قاسم" ظاهرا با تقلید از ناصر کودتایی را در عراق رهبری کرد که منجر به سرنگونی نظام سلطنتی شد. با این وجود،  قاسم بر خلاف ناصر راه سوسیالیسم را دنبال نکرد و علیه حزب بعث شورید. در آن زمان صدام ۲۲ ساله به مقر حزب بعث رفت و ماموریت رهبری یک تیم پنج نفره برای ترور قاسم را به عهده گرفت. بنا بر گزارش‌ها این ماموریت به دلیل خطای اساسی در محاسبات صدام شکست خورد، اما فرار صدام به سوریه ابتدا با اسب و سپس با شنا در رودخانه باعث شد او به جایگاهی اسطوره‌ای در تاریخ عراق دست یابد.  

صدام در دوران تبعید خود برای تحصیل در رشته حقوق به مصر رفت و به درجات رهبری حزب بعث مصر رسید. او پس از سال ۱۹۶۳ میلادی که قاسم توسط بعثی‌ها برکنار شد به عراق بازگشت. عفلق پدر ایدئولوژیک حزب بعث صدام جوان را تحسین کرد و حزب بعث عراق را بهترین حزب در جهان اعلام کرد و صدام را به عنوان جانشین خود معرفی نمود.

صدام با کمک مخفیانه و حیاتی "عبدالرزاق نایف" رئیس اطلاعات نظامی، کودتای موفقیت آمیزی را در سال ۱۹۶۸ میلادی انجام داد. صدام برای قدردانی از خدمات ارائه شده ظرف دو هفته پس از کودتا ترتیب دستگیری و تبعید نایف را داده بود و متعاقبا دستور قتل او را صادر کرد! این اقدام الگویی بود برای نحوه پاداش دادن صدام به وفاداران به خود! صدام با قتل نایف نشان داد وجدان منعطفی دارد: از دید او تعهدات و وفاداری مربوط به شرایط بود و شرایط تغییر می‌کرد.

اگر فردی یا ملتی به عنوان یک مانع یا تهدید تلقی شود صرف نظر از اینکه در گذشته چقدر وفادار بوده آن فرد یا ملت با خشونت و بدون نگاه به پیشینه حذف می‌شود و این عمل با "استثناگرایی انقلابی" توجیه می‌شود. این رویه صدام بود".

اپورتونیسم (فرصت طلبی) انقلابی

پست در ادامه بیان ویژگی‌های صدام می‌نویسد: "صدام قادر به تغییر مسیر خود بود و می‌توان عنوان اپورتونیسم (فرصت طلبی) انقلابی را برایش به کار برد. اگر او در مسیرش با مقاومتی اولیه مواجه می‌شد با اطمینان از صحت قضاوت اش سخت‌تر مبارزه می‌کرد، اما اگر شرایط نشان می‌داد که دچار اشتباه محاسباتی شده در آن شرایط او اشتباه اش را تصدیق نمی‌کرد بلکه تلاش می‌کرد خود را با موقعیتی پویا تطبیق دهد. برای مثال، می‌توان مصداق عملگرایی انقلابی و انعطاف ایدئولوژیک را در مورد رفتار او با دشمن ایرانی اش دید.

او در مارس ۱۹۷۵ میلادی در مقابل حکومت وقت ایران بر سر اروند رود که عراق از آن تحت عنوان شرط العرب یاد می‌کرد به توافق رسید تا در مقابل شورش کرد‌ها سرکوب شود. صدام قراردادی را با شاه وقت ایران امضا کرد که بر اساس آن حاکمیت ایران بر آبراه مورد مناقشه اروند رود را در ازای توقف تامین تسلیحاتی شورش کرد‌ها از سوی ایران پذیرفت. او در سال ۱۹۷۳ میلادی اعلام کرد که حزب بعث نماینده همه عراقی‌ها است و کرد‌ها نمی‌توانند بی طرف باشند و کرد‌ها یا کاملا با مردم هستند یا علیه آنان.

در واقع، این یکی از اصول اساسی صدام بود: "کسی که کاملا با من نیست دشمن من است". از این رو کرد‌ها به عنوان دشمنان موذی مورد حمایت قدرت‌های خارجی به ویژه ایرانیان قلمداد شدند. در سال ۱۹۷۳ اقلیت کرد تحت حمایت شاه ایران شورش کردند. تا سال ۱۹۷۵ میلادی جنگ علیه کرد‌ها بسیار پرهزینه شد و تنها در یک سال ۶۰۰۰۰ جان خود را از دست دادند.

صدام با نشان دادن عمل گرایی انقلابی اش علیرغم نفرت مادام العمری که از ایرانیان داشت نشان داد که نیاز فوری سرکوب شورش کرد‌ها به طور موقت اولویت او بوده است. با این وجود، کماکان موضوع حاکمیت بر اروند رود ذهن او را مشغول کرده بود تا آن که در سپتامبر ۱۹۸۰ میلادی صدام با مشاهد وضعیت آشفته و غیر منظم پس از پیروزی انقلاب در ایران به خوزستان حمله کرد. یکی از اقدامات او لغو قرارداد ۱۹۷۵ برای تقسیم اروند رود بود. پس از آن ایران پاسخ داد و نیرو‌های عراقی و شهر‌های عراق اسیب‌های جدی وارد ساختند. صدام متوجه شد که جنگ نتیجه معکوس به همراه داشته است".

ویژگی‌های روانی صدام خودشیفتگی (نارسیسیسم) بدخیم

از دیدِ پست، برچسب هایی، چون "دیوانه خاورمیانه" و "مگالومانی" (خود بزرگ بین) به اشتباه به صدام اطلاق شده اند چرا که هیچ گونه شواهدی دال بر ابتلای او به اختلال روانپریشانه وجود ندارد. او می‌نویسد:"صدام بی فکر و عجولانه اقدام نمی‌کرد. او تنها پس از بررسی جوانب عاقلانه عمل می‌کرد و  می‌توانست بسیار صبور باشد. در واقع، او از زمان به مثابه یک سلاح استفاده می‌کرد. در حالی که او از نظر روانی با واقعیت در ارتباط بوده اغلب از نظر سیاسی با واقعیت ارتباط نداشته است.

جهان بینی صدام محدود و تحریف شده بود او تجربه اندکی درباره جهان خارج از جهان عرب داشت. تنها تجربه ماندگار او با غیر عرب‌ها با مشاوران نظامی شورویایی اش بود. هم چنین، طبق گزارش‌ها او تنها در دو نوبت به خارج از خاورمیانه سفر کرده بود یک سفر کوتاه به پاریس در سال ۱۹۷۶ و یک سفر دیگر به مسکو. علاوه بر این او در محاصره افراد بود که از شهرت وحشیانه صدام رنج می‌بردند و از ابراز مخالفت با او می‌ترسیدند.

او بیرحمانه تهدید‌هایی را که متوجه قدرت اش می‌شد حذف کرد و انتقاد را معادل عدم وفاداری قلمداد می‌کرد. در سال ۱۹۷۹ میلادی زمانی که به طور کامل زمام رهبری عراق را به دست گرفت یکی از اولین اقدامات اش اعدام ۲۱ مقام ارشد بود که وفاداری آنان را زیر سوال برد. در اینجا می‌توان نمونه‌ای را ذکر کرد: در سال ۱۹۸۲ میلادی زمانی که جنگ با ایران برای عراق بسیار بد پیش رفت صدام خواستار پایان جنگ شد، اما آیت‌الله خمینی، رهبر وقت جمهوری اسلامی ایران تاکید کردند تا زمانی که صدام از قدرت برکنار نشود صلح برقرار نخواهد شد.

در جلسه کابینه صدام از وزرای خود خواست صراحتا توصیه‌های خود را ارائه دهند و وزیر بهداشت نیز به صدام پیشنهاد کرد که به طور موقت از سمت خود کناره گیری کند تا پس از برقراری صلح ریاست جمهوری را از سر گیرد. صدام از صراحت لهجه او قدردانی کرد، اما سپس دستور بازداشت اش را صادر کرده بود! همسر آن وزیر تقاضای آزادی شوهرش را مطرح کرد. روز بعد صدام جسد مثله شده شوهر آن زن را در یک کیسه مشکی برایش فرستاد. این موضوع به شدت توجه وزرای دیگر را که مصرانه خواستار باقی ماندن صدام در قدرت بودند به خود جلب کرد. وجود این افراد بله قربان گو در کنار دیدگاه محدود صدام درباره مسائل جهانی او را به سوی اشتباه محاسباتی سوق داد. از دید صدام رویا‌های بعث زمانی محقق خواهند شد که ملت عرب زیر نظر یک رهبر قدرتمند متحد شود. در ذهن صدام او برای آن نقش مقدر شده بود".

پست می‌نویسد: "او محدودیت وجدانی‌ای برای خود قائل نبود. تنها وفاداری صدام به شخص خود بود. هنگامی که مانعی در مسیر انقلابی اش وجود داشته صدام آن را از میان برداشته است. او از هر نیرویی که لازم می‌دید استفاده می‌کرد و اگر مصلحت می‌دانست به افراط در اعمال خشونت از جمله استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی مبادرت می‌ورزید".

پست اشاره می‌کند به نظرش صدام علیرغم آن که روان پریش نبود، اما گرایش پارانوئید قوی‌ای داشت. او برای تلافی کردن آماده بود و بدون دلیل خود را در محاصره دشمنان می‌دید. با این وجود، او نقش خود را در ایجاد آن دشمنان نادیده می‌گرفت و نظریه‌های توطئه را برای توجیه اقدامات خود مطرح می‌کرد.

پست می‌افزاید:"صدام متقاعد شده بود که ایالات متحده، اسرائیل و ایران درصدد حذف او بودند و برای تایید این استدلال، زنجیره‌ای از نتیجه گیری‌ها را برای متقاعد کردن هواداران اش مطرح می‌کرد.  "لطیف نصیف جاسم"  که مسئول تبلیغات و بیانیه‌های عمومی رژیم بعث بود احتمالا به تقویت روحیه پارانوئیدی صدام کمک کرد و به یک معنا مجری پارانویای او بود.

در این مسیر صدام با سرزنش دشمنان بیرونی حامیان سرکوب شده خود را متحد می‌کرد. علیرغم آن که صدام کاریزماتیک نبود، اما با رویکردش در قبال فلسطینیان و ضدیت با صهیونیسم تلاش می‌کرد از خود چهره مردی قدرتمند را به نمایش گذارد. او را خود یکی از رهبران بزرگ تاریخ می‌دانست و خود را در کنار قهرمانان قرار داده بود در کنار ناصر، کاسترو، تیتو، هوشی مین و مائو تسه دونگ که هر کدام را به خاطر تطبیق سوسیالیسم با محیط خود و مقابله با سلطه بیگانگان تحسین می‌کرد.

صدام نیز مانند مائو جوانان را تشویق کرد تا در مورد فعالیت ضد انقلابی والدین خود اطلاع رسانی و خبرچینی کنند. همان طور که مقامی خداگونه به مائو نسبت داده شد و تصاویر و مجسمه‌های غول پیکر او در سرتاسر چین قرار گرفت تصاویر و مجسمه‌های غول پیکر صدام در عراق نیز فراوان بودند".

پُست درباره علت در قدرت باقی ماندن صدام برای چندین دهه می‌نویسد: "تصادفی نیست که او در این باره زمانی طولانی مدت رهبر کشورش در منطقه‌ای پرآشوب در جهان باقی مانده است. در حالی که او رویا‌های بلندپروازانه و همراه با جلال و شکوه را در سر می‌پروازند یک تاکتیسین زیرک است که از خود صبوری به خرج می‌دهد. او که می‌تواند تهاجم شدید را براساس نیاز‌های انقلابی توجهی کند همزمان قادر است مسیر را در صورت بروز اشتباه محاسباتی معکوس کند و منتظر باقی می‌ماند تا روزی فرارسد که شرایط برای دستیابی به هدف انقلابی اش فراهم باشد. در واقع، انگیزه او برای قدرت از بین نمی‌رود بلکه صرفا به تعویق می‌اقتد. صدام حسین یک ماشین حساب سیاسی ظالم است که برای رسیدن به اهداف هر کاری که لازم باشد انجام می‌دهد. البته او آرزوی شهادت ندارد و زنده ماندن هدف اش می‌باشد. اولویت شماره اول او ارائه تصویری از یک عملگرای انقلابی از خود است که آرزوی جنگی را ندارد که در آن عراق به شدت آسیب ببیند و جایگاه اش به عنوان یک رهبر خدشته دار شود".

این گزارش ادامه دارد...

گردآوری و ترجمه: نوژن اعتضادالسلطنه

*فراخود یا سوپرایگو آن جنبه از شخصیت است که دربردارنده تمام آرمان‌ها و استاندارد‌های اخلاقی و درونی است که ما از پدر و مادر و جامعه کسب می‌کنیم. سوپرایگو مسئول درونی کردن قواعد فرهنگی است و معمولا توسط اعمال تأثیر والدین صورت می‌پذیرد.

دیگر خبرها

  • این زن اصلا مدال نداشته که به علی دایی تقدیم کند!
  • دختر شاعر فلسطینی مانند پدرش کشته شد
  • جنجال عجیب پیرامون مدال اهدایی به علی دایی!
  • آیا صدام حسین واقعا «دیوانه خاورمیانه» بود؟
  • شایعه عجیب درباره «شهریار»؛ با عالم غیب در ارتباط است!
  • تجلیل از ۵۰ شاعر و شاعره محله دستگرد در «گنج‌های پنهان»
  • استقبال شاعر «سلام فرمانده» از غزل رهبر انقلاب
  • شاعر سلام فرمانده به استقبال غزل رهبر انقلاب رفت
  • خیزش های دانشجویی دنیا سرآغاز تحولات جهانی
  • صدای دایی و مهدوی‌کیا خیلی زود از سکه افتاد!